بیست و ششم- من هم یک پیامبرم!!!!!!
پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۴ ب.ظ
فکر کن یه روزی تو یه جایی از کره زمین، یکی یه عصای چوبی و انداخت رو زمین و تبدیلش کرد به مار، بعدش شد پیامبر...
چند قرن بعد یکی دیگه دستش و کرد زیر بغلش وقتی اوردش بیرون دستش نورانی بود، اونم شد پیامبر....
چندین قرن بعدتر یکی دیگه اومد و یه شب به همه گفت که من یه معجزه دارم و دوتا ماه تو اسمونه، اونم شد پیامبر..
خب اگه منم 1000 سال پیش زندگی می کردم و کلک شعبده بازها که عصا رو به گل تبدیل می کنن، یا شیمیدان ها که فسفر و اثر درخشندگیش رو کشف کردن یا ستاره شناس ها که میدونستن هر چند دهه زحل و ماه با هم تو آسمون دیده میشن رو بلد بودم، منم یه پیامبر بودم با کلی پیروان سینه چاک...
اصلا چرا این کلک های پیش پا افتاده، معجزه من این بود، تو یه چاه یه پرژکتور میذاشتم و شب یهو با فرمان خودم روشنش می کردم، هر کی هم که به معجزه ام شک میکرد با یه شوکر برقی خشکش میکردم.
فکر کن بزرگترین امپراطوری ها فقط چند قرن طول کشیدن ولی حکومت پیامبران باندازه تاریخ....
چند قرن بعد یکی دیگه دستش و کرد زیر بغلش وقتی اوردش بیرون دستش نورانی بود، اونم شد پیامبر....
چندین قرن بعدتر یکی دیگه اومد و یه شب به همه گفت که من یه معجزه دارم و دوتا ماه تو اسمونه، اونم شد پیامبر..
خب اگه منم 1000 سال پیش زندگی می کردم و کلک شعبده بازها که عصا رو به گل تبدیل می کنن، یا شیمیدان ها که فسفر و اثر درخشندگیش رو کشف کردن یا ستاره شناس ها که میدونستن هر چند دهه زحل و ماه با هم تو آسمون دیده میشن رو بلد بودم، منم یه پیامبر بودم با کلی پیروان سینه چاک...
اصلا چرا این کلک های پیش پا افتاده، معجزه من این بود، تو یه چاه یه پرژکتور میذاشتم و شب یهو با فرمان خودم روشنش می کردم، هر کی هم که به معجزه ام شک میکرد با یه شوکر برقی خشکش میکردم.
فکر کن بزرگترین امپراطوری ها فقط چند قرن طول کشیدن ولی حکومت پیامبران باندازه تاریخ....
- ۹۵/۰۲/۰۲
- ۶۳۲ نمایش