دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

اول-شروع

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

شروع می کنم، بدون هیچ علت خاصی

شروع می کنم، شاید به اصرار یه دوست خوب و دوست داشتنی

شروع می کنم، شاید از روی جو گیر شدن و پشیمونی بعدش

شروع می کنم، حتی نمیدونم، ممکنه کسی این مطلب و بخونه یا نه؟

.

.

.

شروع می کنم ولی خودمم دقیقا دلیلش و نمیدونم

-----------------------------------------------------------------

 1- آخه دوستم میگفت اغلب آدم هایی که وبلاگ نویسن، یه داستانی تو زندگیشون دارن
یا تنهان، یا بیکارن، یا شکست عشقی خوردن، یا ...

من هر چی که فکر کردم هیچکدوم از این آدم ها نیستم

2- هر چی فکر کردم که اسمم باید چی باشه، چیزی به ذهنم نرسید جز یه بیت شعر
"هیچ اگر سایه پذیرد ---- منم آن سایه هیچ"
خب گفتم منم همونم دیگه
و باز یادم اومد که چقدر ابتهاج و دوسش دارم و تخلص اونم سایه است
و اسم این وبلاگ شد "سایه"

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۱/۰۵
  • ۸۹۶ نمایش
  • سایه هیچ

نظرات (۸)

اتفاق خوبیست موفق باشید
باشد بنای خیری...
پاسخ:
امیدوارم
منم آن سایه هیچ!
برای سید خلیل عالی نژاد باس باشه اگه اشتباه نکنم!
پاسخ:
اشتباه در کارت نیست، رفیق...
مرسی که به جمع ما اومدی
بودنت افتخاره و وجودت دلگرمی
تشکر از دوست خوبمون بدمست :)
پاسخ:
خواهش، شرمنده می کنید
وبلاگ من که یه اتفاق خیلی خوب توی زندگی من بوده :)

شما هم خوش اومدی ، قدم نو رسیده انشالله اتفاق خوب زندگیت مبارک :دی
پاسخ:
مرسی
وقتی دوست هایی مثل شما باشن، معلومه که یه اتفاق خوبه
من هیچوقت بچه ای نداشتم اما میگن وبلاگ آدم ، مثل بچه شه :)
پاسخ:
الهی...
بچه ام و بگردم...
:D
من نه شکست عشقی خوردم نه داستان خاصی دارم ولی فعلا سر لجم دنده لج خیلی خوبه وقتی بخوای ثابت کنی من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک سالها پیش اون موقع که نوشتن رو شروع کرده بودم قلممو فلج کردن جوری که تو همون حالت تا تی تاتی بچم قطع نخاع شد ولی به تشویق دوتا دوست مجازی شروع کردم به نوشتن بعد ها حامی های من شدن سه تا ویکیشون منتقد نوشته هام و رفیقم برادرم اینجوری بود که شروع کردم واژگون کردن چرخ فلک :))

پاسخ:
خلاصه یه داستانی داری دیگه...
نه داستان مشخصی مثل اونایی که نوشتین داستان من زیر پوستی نا محسوسه فقط خودم میدونم و الان شما ودر اینده هر کسی این پست رو بخونه :))) و در اینده خیلی دور تر احتمالا خواجه حافظ شیرازیم مطلع میشه نمیدونم شاید اینم داستان باشه من اینجوری بهش نگاه نکردم اخه همه تو وبلاگاشون داستاناشون مشخصه ولی من تا الان صد بار وبلاگ خودمو خوندم اصلا نفهمیدم چی نوشتم :)) از چی نوشتم  اگه زمانی گذرت اون طرفا افتاد وفهمیدی چی نوشتم میشه لطف کنی به منم بگی
پاسخ:
حتما میام و میخونم و بهش فکر می کنم...
  • مــــــــ. یــ.مــ
  • :)
    راست گفته دوستتون
    هر وبلاگ نویسی داستانی داره نداشته باشه دلیلی داره
    پاسخ:
    شاید...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">