دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

۲۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

بروکسل


اتفاقاتی که در بروکسل رخ داد بسیار وحشتناک، دردناک و غیر قابل قبول است.

تفاوتی بین هزاران نفر انسان بیگناه که هر روز در خاورمیانه کشته می شوند،با کشته شدگان بی گناه بروکسل نیست.
ظلم و انسان کشی، قدمتی به اندازه تاریخ انسان دارد.

کافیست چند ضامن دیگر از بمب های دست ساز انتحاری در غرب کشیده شود،آنگاه جنگ طلب ها صحنه گردان جهان خواهند بود.
در داخل سردار فلانی قهرمان ملی می شود و ما می مانیم و امنیتی که به بند تنبانی بند است.

امنیتی که همین حالا هم مادران و خواهران ما با ترس و لرز به خیابان های شهر پا می گذارند.

آن طرف ماجرا هم اتفاقات دیگری رخ خواهد داد.

جمهوری خواهان دیگر دیوانه جلوه نمی کنند،در اسرائیل که مدت هاست جنگ طلب ترین دولت ها روی کار می آید.

در اروپا نیز قطعا گروه های تندروی مسیحی دوباره جان می گیرند.
آنگاه جهان جای زندگی نخواهد بود.
نقل است در هنگام مرگ سلیمان، او ایستاده بود و به عصای خود تکیه کرده بود.

وقتی او جان خود را تسلیم کرد همچنان ایستاده باقی ماند تا موریانه‌ای عصای او را خورد.

تا زمانی که او بر ایوانی ایستاده به سپاه اورشلیم نگاه می کرد تمامی کارها منظم انجام می شد،اما تا هیبتش بر زمین خورد بی نظمی همه جا را فرا گرفت.
گاهی تفاوت نظم و بی نظمی در جهان را چند موریانه رقم می زنند.

زمانی با خوردن عصا و زمین زدن هیبت سلیمان،امروز با چند عمیات انتحاری و زمین زدن زندگی در سایه مدارا و همزیستی مسالمت آمیز.

  • سایه هیچ

بطور کلی تلوزیون نگاه نمی کنم

به جز فوتبال و حواشی اون

چند شب پیش تو خونمون داشتند یه برنامه استندآپ کمدی که این روزا خیلی مد شده رو نیگا می کردن

مجریش مهران مدیری بود، منم توجهم جلب شد

موضوع برنامه تغییر بود، مدیری از تماشاچی ها پرسید کیه که 10 ساله مدل موهاش و عوض نکرده

14 نفر دست بلند کردند و باز پرسید آیا کسی هست که بخواد مدل موهاش و عوض کنه همه 14 نفر باز دست هاشون بلند کردند

بعدش یکی شون و صدا کرد و شوخی شوخی موهاش و تراشید

اولش شوک شدم گفتم عجب بلایی سرش آورد شب عیدی بدبخت و کچلش کرد

ولی فکر کردم چه اشکالی داره؟ اصلا چرا بطور پیش فرض فکر می کنم آدم با موی بلند خوش تیپه و آدم کچل بی ریخت؟

و این مدل فکر کردن از کجا میاد؟

به این نتیجه رسیدم که ما خیلی از چیزها رو چون همه میگن می پذیریم و باورش می کنیم بدون اینکه دلیلش و بدونیم

مثلا اگه از دور و بری هامون بپرسیم چه کلاس ماشینی و دوس داری؟ اغلب شون میگن شاسی بلند، خب چرا؟ چون همه آدم با کلاس ها شاسی بلند سوار میشن

تو دبیرستان چه رشته ای بهتره؟ ریاضی، چرا؟ چون بچه زرنگ ها ریاضی میخونن

چرا دنبال دکتری گرفتنی؟ چون همه اطرافیانم میگن کار خوبیه

چرا ایفون خریدی؟ چون همه دنیا میگن آیفون خیلی خوبه

چرا؟ چون همه میگن

چرا؟ چون همه تائید میکنن

چرا؟ چون همه...

خب همه بگن، سوال من اینه، چرا باید با معیارهای بقیه برا زیبایی، تکنولوژی، سبک زندگی، درس خوندن و ... زندگی کنیم؟

چرا جرات تغییر کردن نداریم؟

چرا نمی تونیم متفاوت باشیم؟

چرا می ترسیم از تغییر؟

چرا ترجیح میدیم خودمون و بندازیم دور تا مثل بقیه باشیم؟

چرا نمی تونیم خودمون باشیم؟ خودمون و زندگی کنیم نه دیگران و؟


  • سایه هیچ

اول-شروع

۰۵
فروردين

شروع می کنم، بدون هیچ علت خاصی

شروع می کنم، شاید به اصرار یه دوست خوب و دوست داشتنی

شروع می کنم، شاید از روی جو گیر شدن و پشیمونی بعدش

شروع می کنم، حتی نمیدونم، ممکنه کسی این مطلب و بخونه یا نه؟

.

.

.

شروع می کنم ولی خودمم دقیقا دلیلش و نمیدونم

-----------------------------------------------------------------

 1- آخه دوستم میگفت اغلب آدم هایی که وبلاگ نویسن، یه داستانی تو زندگیشون دارن
یا تنهان، یا بیکارن، یا شکست عشقی خوردن، یا ...

من هر چی که فکر کردم هیچکدوم از این آدم ها نیستم

2- هر چی فکر کردم که اسمم باید چی باشه، چیزی به ذهنم نرسید جز یه بیت شعر
"هیچ اگر سایه پذیرد ---- منم آن سایه هیچ"
خب گفتم منم همونم دیگه
و باز یادم اومد که چقدر ابتهاج و دوسش دارم و تخلص اونم سایه است
و اسم این وبلاگ شد "سایه"

  • سایه هیچ