دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

دقیقا نمی دونم چرا

ولی میخوام شروعش کنم

بطور کلی تلوزیون نگاه نمی کنم

به جز فوتبال و حواشی اون

چند شب پیش تو خونمون داشتند یه برنامه استندآپ کمدی که این روزا خیلی مد شده رو نیگا می کردن

مجریش مهران مدیری بود، منم توجهم جلب شد

موضوع برنامه تغییر بود، مدیری از تماشاچی ها پرسید کیه که 10 ساله مدل موهاش و عوض نکرده

14 نفر دست بلند کردند و باز پرسید آیا کسی هست که بخواد مدل موهاش و عوض کنه همه 14 نفر باز دست هاشون بلند کردند

بعدش یکی شون و صدا کرد و شوخی شوخی موهاش و تراشید

اولش شوک شدم گفتم عجب بلایی سرش آورد شب عیدی بدبخت و کچلش کرد

ولی فکر کردم چه اشکالی داره؟ اصلا چرا بطور پیش فرض فکر می کنم آدم با موی بلند خوش تیپه و آدم کچل بی ریخت؟

و این مدل فکر کردن از کجا میاد؟

به این نتیجه رسیدم که ما خیلی از چیزها رو چون همه میگن می پذیریم و باورش می کنیم بدون اینکه دلیلش و بدونیم

مثلا اگه از دور و بری هامون بپرسیم چه کلاس ماشینی و دوس داری؟ اغلب شون میگن شاسی بلند، خب چرا؟ چون همه آدم با کلاس ها شاسی بلند سوار میشن

تو دبیرستان چه رشته ای بهتره؟ ریاضی، چرا؟ چون بچه زرنگ ها ریاضی میخونن

چرا دنبال دکتری گرفتنی؟ چون همه اطرافیانم میگن کار خوبیه

چرا ایفون خریدی؟ چون همه دنیا میگن آیفون خیلی خوبه

چرا؟ چون همه میگن

چرا؟ چون همه تائید میکنن

چرا؟ چون همه...

خب همه بگن، سوال من اینه، چرا باید با معیارهای بقیه برا زیبایی، تکنولوژی، سبک زندگی، درس خوندن و ... زندگی کنیم؟

چرا جرات تغییر کردن نداریم؟

چرا نمی تونیم متفاوت باشیم؟

چرا می ترسیم از تغییر؟

چرا ترجیح میدیم خودمون و بندازیم دور تا مثل بقیه باشیم؟

چرا نمی تونیم خودمون باشیم؟ خودمون و زندگی کنیم نه دیگران و؟


  • سایه هیچ

اول-شروع

۰۵
فروردين

شروع می کنم، بدون هیچ علت خاصی

شروع می کنم، شاید به اصرار یه دوست خوب و دوست داشتنی

شروع می کنم، شاید از روی جو گیر شدن و پشیمونی بعدش

شروع می کنم، حتی نمیدونم، ممکنه کسی این مطلب و بخونه یا نه؟

.

.

.

شروع می کنم ولی خودمم دقیقا دلیلش و نمیدونم

-----------------------------------------------------------------

 1- آخه دوستم میگفت اغلب آدم هایی که وبلاگ نویسن، یه داستانی تو زندگیشون دارن
یا تنهان، یا بیکارن، یا شکست عشقی خوردن، یا ...

من هر چی که فکر کردم هیچکدوم از این آدم ها نیستم

2- هر چی فکر کردم که اسمم باید چی باشه، چیزی به ذهنم نرسید جز یه بیت شعر
"هیچ اگر سایه پذیرد ---- منم آن سایه هیچ"
خب گفتم منم همونم دیگه
و باز یادم اومد که چقدر ابتهاج و دوسش دارم و تخلص اونم سایه است
و اسم این وبلاگ شد "سایه"

  • سایه هیچ